یادش به
خیر...
این عکس
باعث شد یه فکرایی ییهو بیاد تو ذهنم. فکرایی که ممکنه ظاهرا به عکس ربطی نداشته
باشن. ولی حال و هوای منی که توی عکسم با شومایی که تازه داری عکسو می بینی و ممکنه من رو اصلا نشناسی خیلی فرق داره. و این
عکس به هرکس یه حسی می ده.
اگه می
خوای حس منو بدونی روی ادامهی مطلب کلیک کن...
راستی
این عکس رو آقای لطفی زاده سال 89 انداختن.
برزخ
بین دانش آموزی و دانش جویی. دوران خاصیه. حس و حال خاصی داره.
حس می کردیم آزاد شدیم. حس می کردیم حالا
باید مسیرمونو انتخاب کنیم. انتخاب کنیم که چی کاره بشیم، انتخاب کنیم
آینده مون چه شکلی بشه و انتخاب پشت انتخاب.... اما هیچ وقت فکر نمی کردیم الان
دیره واسه انتخاب.
وقتی
نتونی به انتخاب فکر کنی، مجبوری راهی که جلوت سبز شده رو بری.
تقریبا
هیچ کدوممون انتخاب نکردیم چه مدرسهای درس بخونیم. انتخاب نکردیم چه درسی بخونیم.
انتخاب نکردیم راه خودمون رو. و اجبار پشت اجبار...
راهنمایی
که بودیم خوشحال بودیم که مدرسهی نمونه یا تیزهوشان قبول شدیم و میریم. طبیعتا
توی همچین حالتی دبیرستانی هم که شدیم فکر می کردیم دوست داریم(!) رشته ی ریاضی
رو. شاید بعضیا راضین از این راهی که توش بودن و هستن، ولی اکثرشون
تازه بعد از این که رفتن دانشگاه و با فضای رشته شون آشنا شدن، وقتی تازه تو دوران
دانشجویی فهمیدن چه استعدادی دارن و چه علاقه ای، آرزو کردن که ای کاش از اول تو
این زمینه وارد می شدن نه تو اون یکی. اینه که می بینید سیاستمدارایی به وجود
اومدن که مهندسی خوندن، نویسنده هایی به وجود اومدن که مهندسی خوندن و الخ.
آموزش و
پرورش ما باید از اول بچه ها رو با فضاهای مختلف آشنا کنه. بچه ها خودشون رو توی
رشته های مختلف محک بزنن (البته نه با کلاس های خشکی که باید از رو هر درس هفت بار بنویسی بلکه با کلاس های کارگاهی
و به قول یچهها اکتیو). باید علاقه هاشون رو پیدا کنن. باید استعداهاشون رو
بشناسن. و بعد از 4پنج سال بتونن یه رشته رو انتخاب کنن و تو زمینه ای که دوست
دارن فعال بشن. اینجوری میشه حتی قبل از دبیرستان بچه ها راه خودشون رو پیدا کنن و دیگه درسایی که به دردشون نمی خوره
رو نخونن که " اعوذ بالله من علم لا ینفع"
پناه می
برم به خدا از علمی که نفعی ندارد...
کاش واقعا هر کس تو رشته ی مورد علاقش و استعدادش تحصیل میکرد فارق از اینکه مهندس بشه یا دکتر...
بچه که بودیم میگفتن بچه درسخونا میرن ریاضی فرستادنمون ریاضی بعدم گفتن حیف نیست مهندس نشی؟و فاصله گرفتیم از علایقمون و شدیم اینی که هستیم.
کاش همه ی رشته ها یه اندازه احترام داشت ...
خداکنه که بتونیم در همین مسیر خدمتی بکنیم نشد با علاقه درس بخونیم ولی چیزی که یادگرفتیمو در راهش استفاده کنیم ان شالله
خوشحال میشیم به وبلاگ موسسه ی ما هم سری سر بزنید.